#هم_خونه_پارت_98

و باریک بینی خاصی نیاز داره. البته بگذریم که وقتی اسم ادبیات میاد خیلی ها فکر میکنند ساده ترین رشته
است و خیلی ها هم مدعی فضلند که این عده همیشه من رو ناراحت میکنند.(لبخندی عصبی زد)و ادامه داد
...ولی خب ادبیات نیاز به آدمش داره و هرکسی نمیتونه ادبیات بخونه و بفهمه. ممکنه ظاهرش ساده باشه اما
خب حالا اون عده که میگی از ادبیات چیزی درک نمیکنند چرا ادبیات رو انتخاب کرده اند؟
در واقع اونها انتخاب نکرده اند. یا به نوعی مجبور بودند چون رشته های بالاتر نمره نیاورده اند یا شانسی
.اومده اند دیگه
شهاب خندید و گفت تو هم حرص میخوری . آره؟
.حرص هم داره . توی کلاس ما کسانی هستند که از روخونی یک مطلب ساده عاجزند چه برسه به فهم اون
)یلدا خندید... شهاب هم( . معلومه از اون دو آتیشه هایی ها
شهاب ادامه داد. راستش من همه اش فکر میکردم سر کلاس ادبیات مشاعره راه میاندازند و فال حافظ
.میگیرن و خلاصه عشق و حال دیگه
یلدا از طرز حرؾ زدن شهاب خنده اش گرفت و گفت همه ی اینها هم توی کلاسهامون هست اما نه اون شکلی82

که شما فکر میکنی. ادبیات ما رو با دردهای اجتماع با روحیات آدما با افکار اونها حتی با طبیعت آشنا میکنه و
.آشتی میده. و به قول استادم دکتر مرزآبادی ادبیات رشته ی روشنفکری است
.شهاب ابروها را بالا داد و گفت خب از آشنایی با خانم مدافع ادبیات فارسی خوشوقتم
تو چی. به این رشته علاقه داری؟
.نمیدونم. گاهی از یک چیزی خوشم میاد . مثلا یک شعر یک متن ادبی و پرمعنا یا حتی یک رمان . اما خب
ولی دلم میخواد با شعرهای همین شاعر که الان گفتی چی بود؟ . مثل تو نیستم که دنبالش باشم. باید برام پیش بیاد
.فروغ. آره. بیشتر آشنا بشم
.اتفاقا ازش کتاب زیاد دارم. رفتیم خونه بهت میدم که بخونی
.ؼذات سرد شد
تو خوردی؟
.)آره . ازت حرؾ کشیدم و نذاشتم زیاد بخوری. (دوباره خندید
.منم دیگه سیر شدم
.نه . نه.بخور. من نشسته ام همین جا و نگات میکنم. خوشگل میخوری
...و دندانهای ریز و یک دستش را به نمایش گذاشت
چقدر یلدا دوست داشت یکروز بتواند با او ارتباط برقرار کند. دیگر به گذشت آن پانزده . شام دلچسبی بود
.روز فکر نمیکرد و حتی دیگر به میترا هم فکر نمیکرد. هر چی بود فقط شهاب بود . شهاب
آنشب خواب به چشمان یلدا نمیامد. آنقدر هیجانزده و امیدوار و خوشحال بود که دوست داشت تا صبح
رویا بافی کند . باور نمیکرد که ساعاتی را با شهاب گذرانده است . با خود گفت یعنی الان خوابه؟ دلش فشردو
دوباره گفت اگه خوابه معلومه که من خرم که اینجا نشسته ام و دلم رو الکی خوش کرده ام. اما دوباره
تصویر شهاب جلوی چشمانش جان گرفت و با لبخند خاصی گفت تمام آسمان من پر از شهاب میشود یعنی
.اشتباه نمیکنم .چی؟...دوباره ضعؾ کرد و گفت وای خدایا. اشتباه نمکنم

romangram.com | @romangram_com