#گوتن_پارت_78


اول چشمام گرد شد ولی بعد با صدای بلندی زدم زیر خنده.

چون بقیه تماشاگرا هم داشتن می خندیدن صدای بلند من زیاد شنیده نمی شد و اون صدای ضایعم که انگار داشتم استارت می زدم بین خنده ی جمعیت گم شد و یکم معقول تر شد لا اقل.

ر‌وناک که شیطنتش گل کرده بود، هی از عمد سمت من خم می شد و چیزای مسخره و بسیار چرت و پرت کنار گوشم می گفت و بعد خودش هم الکی می زد زیر خنده.

تابلو بود که می خواست توجه اونا رو جلب کنه.

اگه توی شرایط دیگه ای بودیم حتما روناک رو سوژه می کردم و انقد این کاراش رو با تیکه و طعنه تو سرش می کوبیدم، اما از اونجایی که امروز از دنده ی چپ بلند شده بودم ‌و خودمم نمی دونم چم بود حوصله ی شیطنت و کل کل نداشتم و بی توجه بهشون سعی می کردم موضوع اصلی نمایش رو که یه تیکه اش رو هم متوجه نشده بودم بفهمم.

کم کم اون چند تا پسر کناری هم شروع کرده بودن به سر و صدا کردن و ادا در آوردن که توجه روناک رو جلب کنن. عجب جو مسخره ای!

فضا برام غیر قابل تحمل شده بود. اه اه! خب بیاین یه باره پیش هم بشینین دل بدین قلوه بگیرین این چه وضعشه خب. اه!

به بهونه ی دستشویی رفتن از جام بلند شدم و اومدم بیرون.

همین که در رو باز کردم سایه ی یه نفر رو پشتم حس کردم اما اهمیت ندادم و اومدم بیرون.

رو یه نیمکت نشستم. گوشیم رو از تو کیفم در آوردم و هندزفریم رو بهش وصل کردم.

به نیمکت تکیه دادم و چشمام رو بستم. صدای بلند اهنگ بود که توی سرم می پیچید.

یهو حس کردم هوا تاریک شد، چشمام‌رو که باز کردم چشمام گرد شد از تعجب.

romangram.com | @romangram_com