#گوتن_پارت_72
با این که ناراضی بودم اما دلم نیومد ناراحت اش کنم و با وجود این که غیرستقیم با حرفش ناراحتم کرده بود گفتم:
- باشه! همین یه بارو اشکال نداره!!
دوتامون خندیدیم. بی هدف و الکی. تلخ و درد دار!
زیاد با روناک شیطنت میکردیم، به چیزای الکی و بیهوده و شاید خیلی مسخره می خندیدیم و از کوچیک ترین بهونه استفاده می کردیم واسه مخفی کردن دردامون.
دوستی ما فرق داشت؛ دنبال این نبودیم که بهم دیگه اثبات کنیم کی بد بخت تره، کی درد ها و مشکلاش بیشتره نه! ما دنبال هر فرصت کوچیک بودیم که هم دیگه رو بخندونیم، که مرحم باشیم رو زخم همدیگه، نه یه مشت درد اضافه تر!
از چشمامون شیطنت می بارید و وای از وقتی که من و روناک با هم باشیم.
صدای سرفه ی رو اعصاب نیروان اومد که انگار می خواست بگه: بابا منم هستم!
اخمام رفت تو هم و رو به قیافه سرد رسمی اش گفتم:
- تو به جز سرفه کرپن روش دیگه ای واسه ی ابراز وجود بلد نیستی؟
روناک داشت با تعجب نگاهمون می کرد.
دستم رو بردم سمت چونه اش و دهنش رو که نیمه باز بود بستم و گفتم:
- این نیروانه!
romangram.com | @romangram_com