#گودبای_تهران_پارت_76
-خیلی خب ، شرت کم
ثریا با حرص رفتو درم محکم پشتش بست
یکی از غذاهارو برداشتمو با خنده گفتم: فکر کنم فهمیده دیگه حریفم نمیشه میخواد هرچه سریعتر از شرم خلاص شه!
+شاید
-خب من که به سهیل راضیم اگه اون بیاد رو هوا میرم پس چرا لج میکنه هی خاستگار میاره؟تازه جات خالی ی ساعت پیش نبودی ببینی چه کیس توپی اورده بود
+جدا؟
-اره ۵۱ سااالههه
+اَاَاَاَاَاَاَااَ
با خنده گفتم: جانه خودم ، غذاتو بخور
مشغول غذا خوردن شدیم ، ترنم تو فکر بود
وقتی غذام تموم شد دوغمو برداشتمو ولو شدم رو تخت
-هعی خدایا شکرت
romangram.com | @romangram_com