#گودبای_تهران_پارت_47

دختره با شوق ترنمو در اغوش کشید ، منم مودبانه سلام کردم به پسرا

ترنم از اغوشش جدا شد و رو به من گفت: معرفی میکنم ، این سپیده رفیق خلو چل

با چشمک گفت: یکی عین خودت

همگی خندیدیم

ترنم: ایشون همسر سپیده جون احسان ، ایشونم کامیار ملقب به کامی

با لبخند گفتم: خوشبختم از اشناییتون بچها

ترنم: و اینم ی خل مثل خودمون به نام نازنین

سپیده با خون گرمی گفت: خوش اومدی ابجی

منم با خونگرمی جوابشو دادم

اخی عزیزم...اون حامله بود

احسان: خب بچها بشینید بریم

همگی موافقت کردیم ، منو سپیده و ترنم عقب نشسته بودیم

ترنم وسط نشسته بود


romangram.com | @romangram_com