#گودبای_تهران_پارت_45

کوتاه خندیدم

حدود بیست دقیقه ایی میشد که نشستیم تو سفره خونه

حوصلمونم سرررفته بود!

از هر دری حرف میزدیم

تو ی بحث سنگین بودیم که گوشی سهیل زنگ خورد

سهیل: جانم......چیییی؟.....کدوم بیمارستااان؟.....چقدر من به این فلان شده گفتم مراقب باشه‌......باشه بابا اومدم

با اعصاب خورد گوشیو قطع کرد

-سهیل کی بود؟ چیشده؟

سهیل: یکی از رفیقام حالش بده بردنش بیمارستان

چیزی نگفتم منتظر نگاهش کردم که گفت: بچها شرمندم بخدا ، پاشید بریم برسونمتون از اونورم برم بیمارستان

-نه تو برو ، منو ترنم بیکاریم همینجا میمونیم

سهیل: باشه ، پس من برم خداحافظ

سهیل سریع کفشاشو پوشیدو دوباره ی خداحافظی سرسری کردو رفت


romangram.com | @romangram_com