#گودبای_تهران_پارت_148
خلاصه داستان ، بعده دردسرای زیاد نازنین همون لباسو گرفت
پولشو همونجا حساب کردمو لباس گذاشتیم تو کاورو رفتیم سمت خونه
خرید حلقرو خودش با امیررضا میره بعدا
تو راه سکوت تو ماشین حکم فرما بود
گفتم: از لباست راضی هستی؟
+اره خوبه قشنگه
این که انقدر بی ذوقه منو نسبت به این قضیه مشکوک میکنه!
عین خودم ی دنده و لجبازه اینکه چطور حاضر شده به امیررضا جواب مثبت بده یکم حساسم کرده
اون چیه که باعث شده از سهیل دل بکنی؟!
..... ..... ...... .......
وقتی رسیدیم خونه ، پری خانم امیررضا و هستی (خواهره امیررضا) اونجا بودن
پری: عروس خوشگلم رو کن ببینم چی خریدی
نازنین با لبخند کاورشو در اوردو گفت: نصرت خانم توام بیا ببین خوشگله
romangram.com | @romangram_com