#گودبای_تهران_پارت_120
+خب
-خب همین دیگه
+پس سهیل چی؟
حاجی فازت چیههههه؟ د خب اگه میزاشتی من با سهیل ازدواج کنم که دیگه امیررضایی در کار نبود
با غم گفتم: عشقش همیشه تو قلبم میمونه
ی نفس عمیق کشید
اروم منو هدایت کرد به سمت اغوشش
سرمو گذاشتم رو سینه مردی که اسم پدرمو یدک میکشید!
مگه میشد دوستش نداشته باشم! هرچی باشه بابامه ، ولی ازش متنفرم! ی کینه خیلی عمیق
با صدای دلنشینش گفت: پسره خوبیه ، خانواده خوبیم داره
-اره به جز اون دختره ایکپیری
خندید گفت: تو چرا انقدر حسود شدی؟
-حسود نیستم واقعیتو میگم
romangram.com | @romangram_com