#گودبای_تهران_پارت_102

منو ترنمم رو میز ناهار تو اشپزخونه نشسته بودیمو چرت و پرت میگفتیم

تا اینکه بلاخره صدای زنگ ایفن بلند شد!

سیاوش رفت سمتش

بدون اینکه گوشو برداره دکمشو زد

میگم کاش ثریا رو دک نمیکردیم حداقل می اومد اینکارای ریزو انجام میداد

سیاوش دره سالنو باز کرد

چقدر تو این لحظات دلم هوای سهیلو کرده بود

پووووف

منو ترنم به نوبت پشت سیاوش وایسادیم

با نمایان شدن مهمونا سلامو احوال پرسی شروع شد

اول پدره داماد که ی مرده مسن بود وارد شد با سیاوش دست داد

سیاوش: خیلی خوش اومدین جناب مقدم

مقدم: ممنون سیاوش جان تو خودت نمیدونی ولی همیشه در قلب مایی


romangram.com | @romangram_com