#گلهای_باغ_سردار_پارت_78
لاله بالشی برای شقایق گذاشت و گفت: به نظر من که خوب حرفی زد بخصوص در رابطه با تغییر دکوراسیون اتاق.
شقایق که تا آن لحظه به اتاق به چشم دریچهای به گذشته نگاه کردهبود. با کنجکاوی به اطراف نظر کرد اتاق بزرگ و آفتابگیر بود، دو عدد مبل بزرگ چرمی یکی به رنگ صورتی روشن و دیگری صورتی تیره زیر پنجره بزرگ قرار داشت و میز کوچک فلزی صورتی رنگی بینشان دیده میشد. پرده اتاق تور و اطلس به رنگهای صورتی تیره وروشن بود. همینطور تخت بزرگ با همان رنگ که با ملحفههایی به رنگ صورتی با گلهای سفید پوشانده شده بود. میز تحریر و کتابخانه کنارپنجره قرار داشت و میز توالت سمت چپ تخت بود کنار در ورودی دری بود که شقایق با کنجکاوی آنرا گشود و با تعجب حمام و سرویس داخل آنرا دید.
لاله که تمام مدت نگاه کنجکاو او را در اتاق دنبال میکرد با لبخند گفت :آنجا چه کار داری؟ بیا اینطرف کمد لباسهات را نگاه کن.
شقایق در حمام را بست و به کمد که درست آنطرف تخت قرار داشت، نزدیک شد. یک سمت اتاق با درهایی از جنس چوب که بر روی دو عدد از آنها آینههای قدی تعبیه شده بود، قرار داشت. درها کشویی بود و شقایق هر کدام را که باز میکرد، بیشتر متعجب میشد. آنقدر لباس و کیف و کفش درون کمدها بود که سر شقایق گیج رفت و با ناباوری از لاله پرسید: اینها همهاش مال منه؟
قبل از آنکه لاله فرصت کند، لبخندش را جمع کرده و جواب او را بدهد. لادن یک چمشش را گشود و گفت: پس فکر کردی، مال بقال سر کوچه است.
شقایق تک تک درهای کمد را باز کرد و دوباره بست اینبار نگاهی سرسری به اتاق انداخت و به آرامی زمزمه کرد: چرا همه لوازم این اتاق تم صورتی داره؟
لادن مثل برق گرفته ها از جا پرید و روی تخت نشست چشمان خاکستری اش را به شقایق دوخت وپرسید: یعنی تو حتی رنگ مورد علاقه ات را از یاد بردی؟
شقایق نگاهی به اتاق و نگاهی به خواهر زادههایش انداخت و با لبخندی که دندانهای سفیدش را نمایش میداد، گفت: باید دکوراسیون این اتاق را عوض کنم.
romangram.com | @romangram_com