#گل‌های_باغ_سردار_پارت_130

شقایق که با شنیدن صدای مادرش آرام شده بود جواب داد: نه فقط زود بیا.

مریم خانم که می‌دانست، شقایق بعد از تصادفش و گذراندن دو ماه در کنار او، بیشتر از قبل به مادرش وابسته شده با خوشحالی از این احساس استقبال کرد: منم خیلی دلم برات تنگ شده. دلم می‌خواد زودتر برگردم. نگران نباش فرداشب خونه‌ام دیگه قطع کن.

شقایق به آرامی موافقت کرد: پس خداحافظ تا فردا شب.

او از بازگشت مادرش هم خوشحال بود و هم نگران، می‌ترسید که نتواند، جلوی خودش را بگیرد و با دیدن خانم سردار همه چیز را لو دهد و نقشه‌ای که برای فهمیدن حقیقت کشیده نقش بر آب کند. آن‌ها می‌توانستند، با دروغ‌های دیگری راه رسیدن به حقیقت را برایش مسدود کنند؛ اما چاره‌ای نداشت باید منتظر می‌ماند و با پنج زن هم خون خود روبرو میشد. شقایق میدانست که همسران خواهر و برادرهایش نقش مهمی در این توطئه‌ی فامیلی ندارند و هرچه هست از سمت خانواده‌ی خودش می‌باشد. پس تصمیم گرفت که دیگر به هیچ‌کدام از آن‌ها اطمینان نکند و منتظر شود تا با یافتن سر نخی از شهرام بهپور همه چیز را در مورد خود و اتفاقاتی که خانواده‌اش از او پنهان کرده اند، به دست آورد. روبرو شدن با کوروش و داریوش که بعدازظهر آمدند، خیلی سخت تر از پدرش بود‌، او حتی دلش نمی‌خواست، با دو برادر فریبکارش صحبت کند؛ اما وقتی آن‌ها به اتاقش رفتند و از تغییر دکوراسیون اتاق تعریف کردند، شقایق که حق‌شناس‌تر از آن‌ها بود، ملایم‌تر شد و سعی کرد تا زمانی که مطمئن نشده چرا این‌همه دروغ به او گفته‌اند، دندان روی جگر بگذارد و رفتاری عادی با همه خانواده داشته باشد.

داریوش با لبخند گرمی که هیچ نشانی از فریب در آن نبود، اتاق را بازدید کرد: ببخش که این چند روز سرنزدم، آخه سرم شلوغ بود. یاس هم عذرخواهی کرد، آخه از وقتی بچه ها مدرسه می‌رند تا آخر سال کارش دوبرابر میشه.

شقایق بدون دلخوری گفت: اصلا اشکال نداره. درس بچه‌ها مهمتره.

کوروش برای داریوش تعریف کرد که کوکب خانم چه نقش مهمی در تغییرات اتاق داشته و او قول داد که پاداش خوبی برای زحمتی که کشیده به او بدهد. هر دو برادر با بـ ــوسه‌ای از‌ او خداحافظی کردند و قرار شد فردا شب که مادرشان باز می‌گردد، همه به دیدنش بیایند.

با رفتن آن‌دو شقایق که نمی‌خواست، تنها باشد. به دنبال کوکب خانم گشت؛ اما کوکب در ساختمان نبود. پیرزن برای استراحت به آلونک خود در پشت ساختمان رفته بود.


romangram.com | @romangram_com