#گلبرگ_پارت_83
_امیر سام
_جانم
_تو نمی دونی
_برام بگو خانومم چی رو نمی دونم
_یه چیزایی هست شاید...شاید با شنیدنش پشیمون بشی
_من به خودم اطمینان دارم میدونم قلبمو کجا گره زدم
_من وقتی 6 سالم بود به فرزند خوندگی قبول شدم من هیچی در مورد پدرمادرم واقعیم نمی دونم من حتی نمی دونم حلال زاده ام...
_هیش ...تو یه پدر و مادرعاشق داری که تو کلاس پیانو باهم اشنا شدن و توعالم بچگی همیشه با شنیدن خاطراتشو به این فکر میکردی تویی که تو خونه پیانو یاد میگیری چه جوری باید عاشق بشی
دیووانگی بود اگر این نگاه این دستها را از دست می داد...خداوند بار دیگر در نهایت بی کسی اش ،کسی دیگر را سر راهش قرار داده بود...این جملات را به خوبی به یاد می اورد خودش برای او بازگو کرده بود...
جسارتی به خودش داد مقابلش زانو زد خیره در نگاهش لب زد
_امیر سام
_جانم
_کنارم بمون تنهام نذاز من از تنهایی میترسم ولی همیشه محکوم بودم به تنهایی
_می مونم...به همین لحظات قسم همیشه کنارت می مونم
_کجایی گلبرگ
_بله
_ببین تو رو خدا پاک دختر مردم هوایی کرد...البته خدایی جَنبَت بالاست من جای تو بودم همون لحظه می پریدم تو ب*غ*لش..ناکس چه جوری تو رو کیش و مات کرد... خوشم اومدم
_نازنین
_جانم چرا اینقدر گیجی
_نمی دونم... انگار مغزم قفل کرد...مثل زلزله زده ایی مونم که الان وسط ویرونه واستاده...
_مگه دوسش نداری
_چرا
romangram.com | @romangram_com