#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_64

نشون میکشیدم برگشتم طرف الاهه به موقعش حال شوهرت و میگیرم ، آرتینا تا
چشش بهم افتاد پرید بغلم که احساس کردم علاوه بر لگنم دنده هامم خرد شد.
بعد از اینکه آرتینا از بغلم اومد پایین لنگون لنگون به طرف خانوم تاجیک رفتم:
-سلام خانوم تاجیک خوبین؟ نگاه خریدارانه ای بهم انداخت:
-سلام قربونت برم خوبی گلم؟ دلم واسه روی ماهت یک ذره شده بود ، چرا میلنگی
عزیزم پاهات درد میکنه؟؟؟ آرمین صداش وبلند کرد: -نه خانوم تاجیک صدای در
اومد هول شد از پله ها تند اومد پایین که لیز خورد و....

چشم غره ای به آرمین رفتم که ساکت شد.
یکدفعه صدای پرنیا کوچولو قربونش برم اومد
-ااا بابایی چرا اکلی میگی)منظورش الکی( کودم دیدم واسه اله آیناز روگن ریختی با
عمو، که اله لیز بکوله.
با این حرفش همه زدیم زیر خنده بغلش کردم بوسش کردم:
-قربونت بره خاله مگه تو پشتم باشی خاله جون
به سمت اون خانوم دیگه که جاری خانوم تاجیک بود رفتم و باهاش احوال پرسی
کردم و مهسا رو بوسیدم.
قرار بود فردا صبح خانوما باهم برن خرید ، مردا هم برن ماهی بگیرن واسه ظهر تا
کباب کنن ، خانوم تاجیک هم قرار بود با جاریاش با مامانم اینا برن .
ساعتای 80بود که از خواب بیدار شدم الناز هنوز خواب بود آروم از تخت پایین
اومدم دوش گرفتم ، مانتو تابستونی مشکی و کفشای انگشتی مشکی سفیدم و شال
مشکی و شلوار پارچه ای مشکی پوشیدم یکم ضد آفتاب زدم که پوستم نسوزه ، رژ
مات زدم ، از ویلا زدم بیرون. دم ساحل چشمم به آرتینا ، مهسا ، مهرنوش ومهیا
افتاد که نشسته بودن رو شن ها و حرف میزدم. رفتم پیششون باهاشون احوال پرسی
کردم، مهیا به سردی جوابمو داد ، این دختره مشکل داره انگار مال باباش و دزدیدم ،
دختره ی خود درگیر .
آرتینا جیغ زد:
-میاین بریم تو آب مهیا بهانه آورد که آرایشام میریزه و اینا منم که اصلا حوصله
نداشتم ترجیه دادم برج زهره مارو تحمل کنم . مهسا و مهرنوش و آرتینا رفتن تو آب
آرتینا از اون دو تا جلو تر رفت

romangram.com | @romangram_com