#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_58

باااااااااااااااااااااش تا ببینی چشم بیتابه از اشک با من نموندی ، که دردامو بدونی
باااااااااااااش تا ببینی که من بیدارم هرشب بااااااااااااااااااش تا ببینی که من بیمارم از
غم باااااااااااااااش تاببینی چشم بیتابه از اشک با من نموندی ، که دردامو بدونی
باااااااااااااش تا ببینی که من بیدارم هرشب """
) باش تا ببینی ، 64باند(
بعد آهنگ چشام بسته شد و خوابم برد
به یکی از شهرا رسیده بودیم ساعت حدودای 5صبح بود و داشتن اذان میگفتن ،
وضو گرفتم و نماز خوندم بعد دوباره برگشتم تو ماشین و خوابیدم
با جیغ جیغای نازنین از خواب بیدار شدم به دورو برم نگاه کردم رسیده بودیم رامسر
و من دریا رو میدیدم دلم لک زده بود واسش همیشه دریا رو دوست داشتم من ویاد
بچگیام مینداخت.
خالم اینا هم بعد 6ساعت رسیدن مادر جون وداییم هم پشت بندش رسیدن
ویلایی که رفته بودیم مال داییم بود تو خزر شهر سمت دریا ، یک ویلای بزرگ حدود
840متر دوبلکس و رو به دریا کفش سرامیک و دیوارا چوب ، طبقه پایین از در که
وارد میشدی سمت چپ آشپز خونه بود که با دو تا پله از سطح ورودی پایین تر بود ،
سمت راست راهرو باریک بود که 8تا در داشت ، در اولی رو باز کردم حموم بود که
دیواراش قرمز بود، در دومی رو باز کردم دست شویی بود که سنگاش بنفش بود ، بعد
هم یک اتاق مجهز بود که علاوه بر تخت 6نفره و پاتختی و میز آینه ، قالیچه دست
بافت کرم هم به صورت کچ روی سرامیکا پهن شده بود و کولر گازی داشت . هال و
پذیراییش سرهم بود و بزرگ بود یک دست مبل راحتی کرم قهوه ای که یک مبل 6
نفره و یکی 8نفره داشت و 8تاهم مبل تک نفره به صورت گرد چیده شده بود ،

تو پذیرایی هم مبلای استیل شکلاتی بود که خیلی شیک و سلطنتی چیده شده بودن
، یک ستون هم وسط سالن بود که شومینه رو شامل میشد . از پله ها بالا رفتن پله
های پهن که سنگ مرمر بودن و نرده های طلایی ، بالا هال کوچیکی داشت که 5تا
اتاق وشامل میشد ، که من همون اول اتاقی که رو به دریا بود و دنج تر از همشون بود
و البته رو تختیش سرمه ای بود وبرداشتم ، یک آشپزخونه کوچولو هم کنار اتاقم بود
، یک بالکن بزرگ هم رو به دریا تو اتاقم داشت که منظرش فوق العاده بود
وقتی دختر خالم الناز فهمید این اتاق و برداشتم به زور خودش و انداخت تو اتاق و

romangram.com | @romangram_com