#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_135
باباش کشته مرده زیاد داشت . باباش شرکت مصالح ساختمانی داشت و به تک
پسرش هم خیلی میرسید.
صدای زنگ اس ام اس گوشیم من و وادار کرد از خواب نازم بلند شم ، اه انقدر بدم
میومد یکی من واز خواب بیدار کنه . اول به ساعت نگاه کردم 80بود و این یعنی تا
ظهر مونده بود ، اس ام اس و باز کردم از آرتام بود سریع نشستم و پیامش و
خوندم"" 60دقیقه دیگه دم خونتونم بیا پایین"" پسره بی ادب سلام یاد نداره ، زورش
اومد یک خواهش میکنم چیزی بگه.
با خونسردی تموم از جام بلند شدم ، صبحانه خوردم و با خیال راحت لباس پوشیدم
و آرایش کردم . 4دقیقه از موقعی که گفته بود گذشته و من تو آینه به خودم لبخند
میزدم ، صدای گوشیم در اومد ولی من توجهی نمیکردم 80دقیقه دیگه هم گذشت
و گوشیم همینطور زنگ میخورد، صداش قطع شد و بالافاصه صدای پیام اومد "" من
رفتم "" وا یعنی چی من رفتم ، یعنی واقعا رفت ، سریع کیفم و برداشتم و از مامانم
خدافظی کردم و پریدم پایین ولی دیدم جا تره و بچه نیست . با حرص پام و کوبیدم
به زمین و به سمت سر کوچه حرکت کردم و تو دلم تا تونستم فحشش دادم.
به سمت خیابون رفتم ، قدم میزدم . حوصله ماشین نداشتم ، کنار پام ماشینی ترم
زد ولی من توجهی نکردم همینطور بوق میزد و متلک مینداخت . دیگه داشتم
خجالت میکشیدم از نگاه های مردم ، روسریم وجلو تر کشیدم و قدم هام وتند تر
کردم ولی پرو تر از این حرفا بود. دیدم نه اینطوری نمیشه ، تا برگشتم یک چیزی
بهش بگم ، ماشینی با سرعت پیچید جلوم و محکم زد رو ترمز ، واقعا ترسیدم اگه
یک ثانیه دیرتر ترمز گرفته بود من الان مرده بود مطمئنا. با چشای گرد شده از ترس
اول به ماشین بعد به صاحبش نگاه کردم و جشام گرد تر شد.
-اگه دوست نداری اون روی منو ببینی سوار شو.
با ترس به اطرافم نگاه کردم که دیدم همه دارن به ما نگاه میکنن ، اون پسره که
دنبالم بود هم از ماشینش پیاده شد و به سمت ما اومد . سریع درو باز کردم و
نشستم وآرتامم هنوز در بسته نشده با ماشین و از جا کند.
خیلی عصبی بود ، اون قدر که اگه تصمیم به قتلم و میگرفت قطعا استخونی سالم تو
بدنم نمیموند.
----------------------------------------------
romangram.com | @romangram_com