#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_130
، میدونستم که رفتاراش از روی غریزشه نه دلداگی ، اون من وبه عنوان زنش قبول
نداشت ، اگه بهش اجازه میدادم اینجوری تحقیرم کنه ، داغون میشدم ف نباید
بذارم ازم سوء استفاده کنه ، وقتی احساس کردم
میخوادتم و عاشقم شده و منم اون ومثل شوهرم ببینم تمام وجود واحساسم و پاش
میریزم.اومدم خودمو کنار بکشم که در باشدت باز شد و 8تا گره گوری پریدن تو ،
چششون که به ما افتاد با دهن باز نگامون کردن ولی بعد خیلی سریع دهاناشون
وبستن و سرشون وپایین انداختن.
آرتام هول شد و سریع از جاش بلند شد ، منم که مثل کسایی که لحظه ارتکاب جرم
، مچشو گرفته باشن ، سرم وپایین انداختم و هیچی نمیگفتم.
یاسی سریع خودشو جمع کرد:
-ااااااا ، چیزه میخواستم بگم که عاقد اومده ومیگن بیاید بیرون واسه ثبت تو
شناسنامه هاتون ، هر سه شون سریع جیم شدن .
اومدم سریع برم بیرون که آرتام مچ دستم و گرفت وبا عصبانیت گفت:
-اینجوری؟؟؟؟
به خودم نگاه کردم ، مشکلی نداشتم که:
-مگه چمه ؟
با حرص به سر و وعضم نگاه کرد .
-الان تمام مردای فامیل من وتو بیرونن ، میخوای با این وعض جلوشون بری که کیف
کنن؟؟؟ اوه اوه بابا غیرتی، تو تعصبم داری؟
سریع پریدم به سمت کمدم و شال و مانتو سفیدی که خریده بودم ،پوشیدم
ومیخواستم برم که این دفعه بازوم وگرفت:
وبه پاهام اشاره کرد، با خجالت دوباره به سمت کمد رفتم وساپورت مشکی رو بیرون
آوردم و مردد یک نگاه به دستم یک نگاه به آرتام کردم.
آرتام که از مکث من کلافه شد اومد جلو و ساپورت و از دستم گرفت و مثل انسان
های نخستین کج وراستش میکرد تا دریابه این چیه
دست به سینه شدم و چشام وباریک کردم:
-به چی زل زدی بده ساپورتم ودیگه.
-خوب چرا نمیپوشیش یک ساعته واستادی نگاش میکنی؟
romangram.com | @romangram_com