#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_124

هرچی که باید اتفاق بیفته میفته یک روووووووزی
نگران نباش، چون هرچی که باید اتفاق بیفته ، میفته یک روزی نگراااااااان نباش
زندگی فقط آبتنی کردن در حوضچه اکنون است، نه غرق شدن، برای تغییر دادن اول
باید باور کرد.
)امیر علی بهادری، نگران نباش(
آهنگ بدجوری واسم جالب بود ، انگار داشت نصیحتم میکرد ، میگفت زود عقب
نکشم همه چیز و با همت خودم بذارم دست تقدیر .
آرتامم تو فکر بود ، آرنج دست چپش رو در بود و انگشت اشارش و رو لبش گذاشته
بود ، شاید اونم به این آهنگ فکر میکرد.
ماشین و دم در نگه داشت . خانواده من وخانواده آرتام ، منتظر ما ایستاده بودن ،
سایه گارگر مادرجونم دستش اسپند بود .
آرتام از ماشین پیاده شد و در و باز کرد، حتی نیم نگاهی هم بهش نکردم ، اومدم از
کنارش رد بشم که محکم بازوم وگرفت و بعد دور کمرم. برگشتم نگاش کردم ، آروم
طوری که بقیه نتونن لب خونی کنن گفت:
-قرار شد مثل عاشقای دل خسته برخورد کنی ، همونطوری که تو تنهاییت من
ومیپرستی.
اوق ، چه اعتماد به سقفی .ولی حرصم و فقط با کوبوندن کفشای 80سانتیم روی
پاش خالی کردم، قرمز شد و من با سماجت فشار میدادم و لبخند میزدم ، همه فکر

میکردن ، آرتام از خجالت قرمز شده. چون میخندیدن دستش و رو کمرم فشار میداد
و من مطمئن بودم که رد دستاش روی پوشتم میمونه. وقتی دیدم نمیتونم دردش و
تحمل کنم ، پام و برداشتم اما اون با تاخیر فشار دستش و کم کرد ولی بر نداشت.
باهم وارد خونه شدیم ، صدای آهنگ میومد . آرتام بعد از اینکه من و راهی خونه کرد
، به طبقه پایین که واسه آقایون بود رفت .
به اتاق رفتم و با کمک بچه ها لباسم و در آوردم.
ترانه:
-میگم آیناز چیکار کردی آرتام و که از خجالت قرمز شده بود .
زدم زیر خنده ، با تعجب بهم نگاه میکردن:
هستی:-چته کبکت خروس میخونه ؟؟

romangram.com | @romangram_com