#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_139


مانی با پوزخند گفت : خب بابا جوش نیار ! گواهینامه داری ؟

- آره چطور ؟

- بدش به من. دست من می مونه تا خسارت ماشینموبدی

ستاره که حاضربود به هر قیمتی از این وضع خلاص شود به سمت ماشین رفت وگواهینامه را از کیفش درآورد و به او داد. مانی کارتی را به سمتش گرفت و گفت : این شمارمه هروقت گواهینامتو خواستی زنگ بزن

ستاره با نگاه کینه توزانه ای به چشمهای او که رنگ شیطنت به خود گرفته بود کارت راازاو گرفت و او قبل ازاینکه ستاره به خود بیاید از آن جا دور شده بود.

با همه معطلی اش خوشبختانه به موقع به کلاس رسیدومشکل خاصی پیش نیامد.

هرسه نفر روبروی سپر جلویی ماشین که حسابی ازریخت افتاده بود خم شده بودند. مریم سرش راتکان داد وگفت : چقدرداغون شده حالا چه جوری میخوای به بابات بگی

ستاره پوفی کردوگفت: نمیدونم چرا این روزا هر چی بد بیاریه سرمنه بدبخت میاد

نازنین دستی به سپر که آویزان بود زد وگفت: حالاتقصیر تو بود یا اون ؟

- نمیدونم من که اینقدرفکرم درگیربوداصلاً نفهمیدم کی زدم بهش اینقدرم عجله داشتم که نتونستم وایسم پلیس بیاد

- خب چرا کارت بیمه ماشینو بهش ندادی ؟ مگه نمی خوای خسارتو از بیمه بگیری؟


romangram.com | @romangram_com