#قفل_پارت_73
دیوانگی و عاقلی
اما انگار احتشام هم زیاد اهل خندیدن نبود؛ چون پا به پای اونها نمیخندید و در سکوت فقط به حرفهاشون گوش میداد و بعضی وقتها میدیدم که یه لبخند آروم میزنه.
خسرو هم انگار نقطه ضعف من رو پیدا کرده بود که هر بار سعی میکرد با صدا کردن اسم واقعیام "طراوت" من رو اذیت کنه.
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانش مرا
از عمق چشمانش ربود
نمیدونم به خاطر رانندگی آرومش بود یا صدای دلنشین آقای علیرضا قربانی که حس میکردم آروم هستم و قلبم عادی میتپه. چقدر حس این آهنگ زیبا بود، اصلا به خسرو نمیاومد بخواد چنین آهنگهایی گوش کنه. یه جورایی شخصیت شاد و سرزندهای داشت، شاید هم من هنوز اون رو دقیق نمیشناختم که قطعا همین طور بود.
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و
عالم به آدم سجده کرد.
- ساکتی؟
به چهرهی آرومش نگاه کردم که نگاهش به جلو بود و این حرف رو زده بود.
- حرفی برای گفتن ندارم.
نیم نگاهی بهم کرد و از ماشین جلویی سبقت گرفت.
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمیدانم از این
دیوانگی و عاقلی
romangram.com | @romangram_com