#غم_نبودنت_پارت_88
هنوزم تصویر امیر علی و مانا که دستاشون تو هم قفل بود و جلوی چشم من از مزون با یه خداحافظی سرسری رفتن بیرون داره جلون میده..
اینه سهم من خدا؟اره..واقعا اینه؟
نفهمیدم چطور جواب اناهیتا رو دادم.فهمید حالم خوش نیست فهمید داغونم گفت یه روز دیگه با هماهنگی افسون میاد پیشم..
صدای ضبط زیاد بود ولی نه واسه من..
یه اهنگ اروم ولی پر از غم بود...
دلشوره میگیرم
هروقت بارونه
با گریه میخوابم هر جا زم*س*تونه
تا حال موهاش و از باد میپرسم
حس میکنم بادم دیوونه اونه
موهاش دریا بود
دنیامو زیبا کرد فهمید دیوونم موهاشو کوتاه کرد.
از بس شکستم داد شکل شکستن بود
آ*غ*و*ش او تنها سرمایه من بود
اومد ولی ای کاش ساکش رو وا میکرد
از وقتیکه اومد درگیر رفتن بود
موهاش دریا بود
دنیامو زیبا کرد
فهمید دیوونم
موهاشو کوتاه کرد..
زدم رو ترمز..سرمو گذاشتم رو فرمونو از ته دل گریه کردم..دلم هواشو کرده ..خدا من دلم هوای امیرمو کرده.
فراز اون شب خیلی سعی کرد که منو اروم کنه.وقتی فهمید امیر علی برگشته خیلی خونسرد نگاهم کرد و گفت_خب برگشته باشه..تو رو سننه؟
با تعجب نگاهش کردم.
_چی؟
فراز_مگه واست مهمه برگشتنش..یا حتی موندگار شدنش؟
_خب..من
romangram.com | @romangram_com