#غم_نبودنت_پارت_100


دستای فراز روی موهامو نوازش میکرد و اروم کنار گوشم زمزمه میکرد اروم باش..

دوست داشتم اروم باشم ولی کو ارامش؟

فراز_اروم باش گلم..اروم.فکر میکردم عادت کرده باشی ولی انگار هر سال داغت تازه تر میشه..

_فراز من خسته شدم.دوست دارم برم جاییکه هیچی از گذشتم یادم نیاد..

فراز_غیر ممکنه..

_ولی میشه..

فراز_اونو نمیگم که..امیر علی داره میاد سمت ما..ببین سه نکنی؟

چی؟امیر علی؟خواستم سرم و از رو سینه فراز بردارم که نذاشت و گفت_اه..یه دو دقیقه وایسا ببینم..موقعیت از این بهتر..ببین هنوز گریه کن.

_دیوونه..خو الان گریم نمیاد اینجوری..

یه دفعه بازومو یه نیشگونی گرفت که اخمو دراورد..بیشوور

_غزل جان

با صدای اروم اناهیتا سرم و از رو شونه فراز برداشتم..

امیر علی با صورت گرفته و ابروهای نا فرم پیچیده تو هم و دستای مشت شده کنار اناهیتا ایستاده بود.

خجالت کشیدم.دوست نداشتم امیر حرص بخوره..کاشکی بچه ها این بازی و شروع نمیکردن..

_سلام..خیلی زحمت کشیدین اومدین.

اناهیتا_این چه حرفیه..من واقعا تسلیت میگم..حتما خیلی دوسش داشتی که بعد از این همه مدت اشکات هنوز تازست..

اشکه مونده روی گونمو اروم پاک کردم و با صدای ارومی گفتم_ خیلی زجر کشید..

امیر علی_متاسفم..غم اخرت باشه..

نگاهش کردم.سریع نگاهش و ازم گرفت.اخم کرده بود.یه جورایی کلافه..یه نگاه به فراز انداخت و با اخم روشو برگردوند..

اناهیتا_معرفی نمی کنی غزل جان؟

و به فراز اشاره کرد.

قبل از اینکه من حرفی بزنم فراز خیلی جدی و مثل مردای شیک دستشو اورد جلو باهاشون دست داد و گفت_فراز هستم..خوشوقتم از دیدنتون..

_از اقواممون هستم.فکر کنم افسون راجبشون گفته بود واست..

اناهیتا با لبخند سری تکون داد و اظهار خوشبختی کرد ولی امیر علی اول مات نگاهش کرد و بعد واسه چند لحظه چشماشو بست.وقتی باز کرد دندوناش از عصبانیت بهم چسبیده بود..با صدایی که پر از خشم بود و عصبانی گفت_امیدوارم روح طاهای خدابیامرز تو قبر نلرزه..با وجود ایشون..

و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه راهشو کشید و رفت..

اناهیتا که خجالت زده شده بود معذرت خواهی کرد و با یه خداحافظی سرسری رفت دنبال امیر علی..

من و فراز نگاهی بهم انداختیم و فراز نیشش باز شد و گفت_به این میگن یه حال گیری اساسی..

از دست کارای امیر علی خیلی عصبانیم..همش دارم حرص میخورم..خو که چی مثلا خودش و از همه مخفی کرده و قایم شده..نه تو جمع فامیل ظاهر میشه نه با جوونا میپلکه..خسته شدم از دست این دل بی صاحاب.اگه فقط یه درصد..یه درصد مطمئن بودم هنوزم عشق سابقشو بهم داره به اون خدای بالاسر قسم خودم میرفتم خواستگاریش..خو خسته شدم دیگه..

romangram.com | @romangram_com