#گریان_تر_از_گریان_پارت_96


گفتم:سلام اقا هومن صبحتون بخیر.

هومن که تا اونموقع با تعجب بهم خیره شده بود به خودش اومد و گفت:سلام صبح شماهم بخیر.

داداش با تعجب گفت:هستی چرا اینقدر شتابانی؟چیزی شده.

تازه یادم اومد داره دیرم میشه تند تند گفتم:داداش میشه منو برسونین خیابون(...)دیرم شده باید برم مدارکمو کامل کنم ترسیدم شما برین برای همین اینقدر عجله داشتم.

داداش در حالیکه سعی میکرد خندشو کنترل کنه نگاهی به پشت سرم انداخت پرسشگرانه پرسیدم:

چی شده داداش به چی نگاه میکنین؟

_میخوام ببینم کسی دنبالت کرده اینقدر تند تند حرف میزنی_یعنی نفهمیدین چی گفتم؟_چرا فهمیدن که فهمیدم ولی خب یه مشکلی هست_چه مشکلی؟_اینکه من همین الانم دیرم شده یه جلسه ی مهم دارم چرا با اژانس نرفتی؟_اِ داداش اذیت نکن دیگه اژانس ماشین نداره_خب چرا خودت نمیری؟_واقعا که دانشمندین داداش این خیابونه تازه تاسیسه من چجوری باید برم وقتی نمیدونم کجاست.


romangram.com | @romangram_com