#گندم_پارت_52
مش صفرکه یه دفعه رنگش پرید گفت:
-اِ..!چراداد میزنی آقاکامیار!
کامیار-خب جوابم روبده دیگه!
مش صفر-تروخدا دادنزن الآن این ضعیفه میشنوه ویه الم شنگه به پامیکنه!چشم چشم هرچی شمابگین منم همونو میگم خوبه؟!
کامیار-آفرین حالا دیدی دروغ گفتن زیادم سخت نیست!!!
اینوگفت وپاش روگذاشت روگاز وحرکت کردیم.
-کامیارتواین چیزاروازکجا می فهمی؟!
کامیار-تو این باغ اگه یه نفر آب بخوره آنی خبرش به من میرسه!
-غلط کردی خیلی چیزا م هس که ازش بی خبری!
کامیار-چه چیزایی؟مثلااون نامه که گندم دادبهت!
-اِ...!توازکجا میدونی؟
کامیار-حالا خودت مثل آدم جریان روبرام تعریف کن!ببینم جریان اون نامه چی بود!!!!!!
خندیدم وجریان نامه رو بهش گفتم که گفت:
-خب خره چرا نامه رو بهش پس دادی؟!
romangram.com | @romangram_com