#گندم_پارت_194
ازدل من اما
چه کسی نقش توراخواهد شست؟
آسمان سر بی رنگ...
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تادور
وای باران،
باران،
پرمرغان نگاهم راشست!
-گندم!گندم!
تلفن روقطع کرده بود یه خرده مکث کردم وبعد موبایلموگذاشتم سرجاش که کامیارگفت:
-به جون توهمش خداخدامی کنم که زودترپیداش کنیم!
-توام دلت براش می سوزه؟
کامیار-نه،دلم واسه وبایلم میسوزه!می خوام زودترپیداش کنیم وموبایلموازش بگیرم وبعدش هرجاخواست بره،بره!
-تومثلاآدمی!
romangram.com | @romangram_com