#گندم_پارت_186

کامیار-هرکی بوده الا خودش ازسگ پشیمون تره!ولش کنین.

آقابزرگه-می گم زنگ بزنیم کلانتری خبر بدیم.

کامیار-نه،لازم نیس!خودمون پیداش می کنیم فقط من می خوام یه چیزی ازشما بپرسم!

اقابزرگه-چی؟

کامیار-عمه اینا برای چی گندم روآوردن؟

آقابزرگه-چون بچه دارنمی شدن!

کامیار-دوادرمون نکردن؟

آقابزرگه-چرا!چندسال ازای دکتر به اون دکتر می کردن امانشد.هرچی م من بهشون می گفتم که بچه آوردن هزار ویک مکافات داره گوش نکردن!

کامیار-عیب ازکی بود؟

آقابزرگه-چه فرقی داره!ایناهمدیگه رودوست داشتن وهیچکدوم راضی نمی شدن که ازاون یکی جداشن!این بود که یه همچین کاری کردن!

کامیار-ازکجا گندم روآوردن؟شماهیچ نشونه ای چیزی ندارین به مابدین؟

آقابزرگه-من چون ازاولش مخالف بودم هیچ دخالتی نکردم!

کامیار-ماباید بریم ازعمه اینا پرس وجوکنیم شاید...

آقابزرگه-بیخودی زحمت نکشین!اونا خودشونم نمی دونن!


romangram.com | @romangram_com