#گندم_پارت_184

-خیال داری این لیدا خانم روخواستگاری کنی؟

-همین لیداخانم که می بینی یه ویلا داره جنوب فرانسه!

-راستی باباش امروز یادش رفته بود صورتش رواصلاح کنه؟ته ریش داشت!

کامیاریه نگاهی به من کرد وخندید!

وقتی رسیدیم خونه،باغ خیلی ساکت بود.ماشین روزدیم توگاراژودوتایی رفتیم طرف خونه آقابزرگه!

کامیار-انگار شهردرامن وامان است!

-آره،خیلی ساکته!حتما بچه هارفتن دانشگاه.

کامیار-خداکنه که وقتی مانبودیم خبری نشده باشه.

رسیدیم دم خونه اقابزرگه که کامیارداد زد.

-حاج ممصادق خان!مااومدیم.

-اول دربزن کامیار

کامیار-آی به چشم

تارسید ودروواکرد ورفت تو!منم پشت سرش رفتم وداشتم کفشامو درمی آوردم که یه مرتبه کامیارداد زد وگفت:

-بیخودی مدرک جرمو مخفی نکن که خودم دیدم!


romangram.com | @romangram_com