#گندم_پارت_181
-کامیارجونو واسه امشب دعوت کردی؟
لیدا-بعله
پدرلیدا-کامیار جون این دوست تون روبهم معرفی نمی کنی؟
کامیار-ایشون پسر عموم هستن سامان!
دوباره باهم یه سلام واحوالپرسی کردیم که پدرلیداگفت:
-به به چه جوون شادابی!یعنی چه جوونای شادابی!نمی دونستم پسر عمویی به این خوبی وبرازندگی داری شما!نکنه بازم ازاین پسرعموها وپسرخاله ها داری وبه مانمی گی؟
کامیار-نه به جون شما!یعنی اگه فابریک وآکبند می خواین بِینی وبین الله همین یه جفت روداریم!دست دوم سوم کار کرده اگه بخواین بابام وعموم وشوهرعمه هام وبابابزرگم هستن!
پدرلیداخندید وزد پشت کامیاروگفت:
-ای شیطون!امشب باید حتما ایشونم بیاری خونه ما!
کامیارکه می خندید گفت:
-آوردنش بامن اما دختر بهش انداختن باشما!
پدرلیداقاه قاه شروع کرد به خندیدن وگفت:
-حالا کجا داری میری؟
کامیار-بااجازه تون یه خرده کار داریم که باید بهش برسیم.
romangram.com | @romangram_com