#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_149


-چی کار مثلا؟

-اون رو که همون بالایی می دونه که همه چیز رو می بینه!

-این رویا هم از اولش خراب بود.تارا نه ها ولی جنس این رویائه خراب بود.میگن کلا از اون دختراس و این پسره رو توی پارتی دیده!بعدش هم با هم ازدواج کردن!

-یا خدا...شر شیطان به دور!من که دارم میرم.توی عروسی شیطان نشستیم خوش و بش می کنیم،خدا نفرین میکنه!

-سقشون سیاهه!بیچاره مهتاب و مهران یه عمرمه آبرو خریدن!آخه اینم شد عروسی؟!

من زانو نمی زنم،نمی زنم،نمی زنم!اینا هر چقدر خنجر بزنن من نمی میرم.منو زجر کش هم کنن نمی میرم.چون دهن مردم کلا بازه!عروسی داره زهرمارم میشه ولی اینا همه تموم میشه!نه؟...دارم همه رو به جون می خرم...چرا من اشک ندارم؟مثلا از همونایی که اون شب ریختم!چرا الان بلند نمی شم و تموم کنم این بحث های کوفتی که داره من رو بد جلوه میده..بد جلوه میده یا حقیقت رو میگه؟..ولی من بَدَم؟خواستم ارمیا رو داشته باشم.باید مهریه رو می ذاشتم چیزهایی که ارمیا نتونه من رو ول کنه!من واکنش نمی دم چون من زانو نمی زنم!همین...حالا اینا زخم زبون بزنن...

شیوا اومد پیشم و گفت:سلام عزیزم.مبارک باشه!

بلند شدم.حالا خوبه دوستام بودن.با لبخند گفتم:مرسی...شما هم دست بجنبونین!

لیدا اخم کرد و گفت:بزار بری خونه ی بخت بعد زر بزن...فعلا که قطعی نشده!

همه زدیم زیر خنده...می شد برای چند لحظه دور از صداهای اطراف بود.سیما بود.سیما دماغش عمل شده بود.هنوز هم چسب روشه...پگاه رو ندیده بودم.روژان هم بود.بچه های دانشگاه رو دعوت کرده بودم.

پگاه تند تند در حال دو،اومد سمتم و بغلم گرفت:سلام خره....

-سلام.

سیما با لحن طعنه گفت:چی تور کردی!خدایی بگرد ببین کسی نیست واسه من!

romangram.com | @romangram_com