#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_133
-بعد این همه مدت به یه فرشته دل خوش کرده بودم ولی...
سیب گلوش تکون خورد و شکننده تر ادامه داد:اومده و میگه میخوام برم...!
موهام رو می بوسید.حرفی نداشتم بزنم.داشتم از درون نابود میشدم.
-می دونی رویا؟وقتی واسه اولین بار بهم گفتی دوست دارم تا صبح بیدار بودم و داشتم واسه آینده امون نقشه می کشیدم.گفتم ترم آخر هم که تموم شد میام خواستگاریت و تو واسه همیشه مال من می شی...می خواستم حالا که قلبت مال منه،کلا متعلق به من باشی!قانوناً،شرعاً،عرفاً...ولی از اول راه رو اشتباه اومده بودم.چون رویای من،رویای یکی دیگه بود! قلبش مال من نبود.رویا،رویاهای دوساله ی من رو پودر کردی!آدمِ بدون رویا،آدم نیست! مجسمه اس! من باور داشتم مال منی....
صداش بی رمق شد:یعنی تا حالا داشتم بازی می خوردم؟چطور نفهمیدم؟
سرم رو عقب کشد و به چشمام خیره شد:نه..رویا بگو شوخی می کنی...بگو بازی نخوردم!بگو منو دوست داشتی...!
داشتم نابود می شدم.راست گفت،رویای امیررایا که رویای پاک بود رو پودر کردم...ولی آخه امیر!امیر بیچاره!؟نه رویای بیچاره...
-امیررایا...
لباش رو روی لبام گذاشت.چرا چشمه ی اشکش خشک نمی شد؟لبم رو ول نمی کرد.اون هنوز هم حس مالکیت داشت به من!خودم لبم رو برداشتم..چشماش رو باز کرد.
-ناراحت نیستی؟
شاید تلنگر بود که گونه ام خیس شد.خیس شد؟قرار بود امیررایا گریه کنه نه من!کم اشک ریخت؟اشک نباید بریزم..مگه همینو نمی خواستم؟ها؟مگه نابودی امیر رو نمی خواستم و حالا هم خواسته و ناخواسته به هدفم رسیده بودم و دیگه نباید برام مهم باشه ولی پس...قلبم چی؟حالا که هدفم رسیدن به یکی دیگه شده دیگه قلبم این وسط چیزی نمیگه چون این قلب متعلق به رویایی هست که قراره بمیره و تو گذشته ی امیررایا دفن بشه...امیررایا رستم پور!
-قربون دلت برم..گریه نکن!بزار بگم لایق رویا نبودم که رفت!بزار وقتی گفتن چرا رفته بگم من لایقش نبودم.بزار بقیه نفهمن که دوستم نداشتی...بزار فقط خودم بدونم که این همه مدت داشتم بازی میخوردم!
لب از لب باز نکردم با اینکه من لایقش نبودم.من...
romangram.com | @romangram_com