رمان گاهی عشق از پشت خنجر می زند

#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_120


عصبی گفت:یعنی چی؟من یه سال و نیمم نیست رویا رو می شناسم...من با امیررایا بزرگ شدم...تموم روزها کنارم بوده! تموم سختی ها رو با هم کنار زدیم.علاقه ی من به امیررایا توی دوستیمون خلاصه نمیشه!بابای اون واسه من پدری کرده درک میکنی؟اون وقت نمک دون رو بشکونم؟به خاطر چی؟به خاطر دختری که تنها چیزی که ازش می دونم اسمشه و شهری که توش زندگی می کنه!دختری که امیررایا رو می خواد و من رو فقط به عنوان یه دوست می دونه،یه دوست ساده!رویا اصلا فکر نمی کنه که شاید من بخوامش! اصلا به فرض که امیر رو زدم کنار،رویا منو می خواد؟رویا امیررایا رو دوست داره نه منو!تو چی میگی؟

-من چی میگم؟تو چی میگی؟تکلیفت با خودت روشنه؟رویا رو می خوای و نشستی و نگاهش می کنی؟که چی؟نکنه می خوای رویا پا پیش بزاره؟

متعجب گفت:مگه..مگه..اونم...

زدم توی پیشونی ام...گند زدم! نفس کشیدم و گفتم:ببین آرتمن...منظورمو اشتباه فهمیدی..هیچ حسی از طرف رویا سمت تو نیست الا همون دوستی ساده!.من میگم تو حرفتو بزن!واگذارش کن به رویا...مطمئنم اونقدری می خوایش که درگیر غرورت نباشی...

آروم گفت:تو چرا داری کمکم می کنی؟چرا این حرفها رو می زنی؟

به چشمهاش خیره شدم تا فکر نکنه دارم دروغ میگم:ببین اینا رو میگم که زمانی شرمنده ی وجدانت نشی...زمانی نگی شاید اگه من قدم پیش می ذاشتم الان رویا رو داشتم.دارم میگم که ضرر نکنی! حرفتو بزن! با اینکه مطمئن باش امیر بفهمه سرت روی تنته!ولی حرفت رو بزن.

خواستم پیاده شم که صداش به گوشم رسید:بمون تا برسونمت!

پیاده شدم و گفتم:نه با خودت فکر کن!هرچی بود و هست رو مرور کن!خداحافظ.

پیاده شدم.راهم رو در پیش گرفتم.بهش گفتم شاید رویا امیر رو نخواست و اون وقت سر آرتمن بی کلاه می موند...شاید اگه آرتمن از هر زاویه ای نگاه کنه،چه الان چه بعدها،فکر کنه که من در حقش لطف کردم ولی نمی فهمه که من از دارودسته ی گرگ هام. از همونایی که همدست رویاست!شخصیت من و رویا بد توی هم پیچ خورده است و هر دومون بَد گرگیم،بَد پلیدیم!لازم نیست کارم دلیل بخواد.کسی که غرور من رو شکوند حتی ناخواسته تلافیش براش گرون تموم میشه.. آخ از بد بودن!من گرگ در لباس میش نیستم،من خودِ خودِ گرگم!بی رودروایستی...گرگ!.

*رویا*

دستش دور شونه ام حلقه شد.متحیر گفتم:نه شوخی میکنی؟

سرش رو گذاشت روی شونه ام و گفت:اوهوم شوخی می کنم!

سرش رو از روی شونه ام برداشتم و گفتم:بی مزه!

romangram.com | @romangram_com