#فقط_من_فقط_تو_پارت_81
خواستمم از جا بلند شم که بابا گفت:
-آرتین بشین..
-چی شده بابا؟
-قراره شیدا با تو بیاد ترکیه...الناز گفته نمی تونم...اون اینجا می مونه و مراقب بوتیک..
بین حرفش پریدم و گفتم:
-چی؟؟؟؟؟؟؟؟بابا داری اذیت می کنی؟
-نه...باید یه دختر هم باهات بیاد سرخود چیزی نخری...بعدش هم تو تنها بری اونجا تنها کاری که نمی کنی خرید کردنه...
از این که منو خوب می شناخت و می دونست میخوام برای گردش برو یه لحظه خندم گرفت...از طرفی هم این سفر با شیدا باعث می شد یه حال اساسی ازش بگیرم...
-شیدا که راضی نیس..هست؟
-آره باهاش صحبت کردم..اول جوابش منفی بود ولی وقتی اصرار کردم قبول کرد...
پوفی کشیدم و گفتم:
-چون کارم پیشتون گیره هی اذیتم کنید...
romangram.com | @romangram_com