#فقط_من_فقط_تو_پارت_79

پوزخندی زدم و گفتم:

-خواهیم دید...

-من با شما چیزی نخواهم دید...دارید با من قرار می زارید؟

-منم نگفتم با شما...خودت رو دست بالا گرفتی..در حد من نیستی..

-اوه بله...حدم رو فراموش کرده بودم..من اگه بخوام از روی حد خودم با کسی برخورد کنم که کسی جرعت نداره بهم نزدیک بشه

-متاسفانه اعتماد به سقفتون خیلی زیاده....تازه از نوع کاذب..

دیگه جواب ندادم چون یه مشتری اومد داخل...



داشتم بوتیک رو می بستم تا برم خونه که برام یه اس ام اس از الناز رسید:

-slm..be babat goftam man nmitunam biam unam chizi nagoft..fkr konam mikhad khodto tanha befreste….khosh bgzare..

آخرش هم یه علامت لبخند گذاشته بود...جوابشو با یه مرسی می بینمت دادم و خوشحال از این که قراره تنها برم ترکیه و یه حالی به خودم بدم رفتم سمت ماشین..خواستم برم بوتیک که پشیمون شدم و بخاطر مامان رفتم خونه....

به خونه که رسیدم دیدم مامان با اخم نشسته و بابا هم داره چای می نوشه..آنا و آرمین هم بودن..با تعجب سلام کردم و پرسیدم :

romangram.com | @romangram_com