#فقط_من_فقط_تو_پارت_77

-خواهش می کنم به روم نیار..دوست ندارم کسی بهم این حرفو بزنه..

-باشه...خودت زنگ بزن به بابا بگو...بعد خبرشو بهم اس ام اس کن..

-باشه..شمارتو بگو

-0912.........

-اوکی الان یه تک میزنم..

رفتم بالا..خدا رو شکر این موضوع کنسلی خورد...خوبه خودم تنها میرم و میام یه گشتی هم می زنم...راستی یادم باشه به رضا بگم به این رفیقش بگه کارو بیخیال بشه تا وقتی خواستم برم..

بی توجه به شیدا رفتم سرجام نشستم که همون موقع یه خانم مسن با دخترش اومدن داخل..بعد از نشون دادن بیست تا کمر برای روی مانتو بالاخره یکیشون رو انتخاب کردن و رفتن...نگاهی به شیدا انداختم و گفتم:

-فاکتور های امروز کجان؟

-توی کشو جلوی میزتون..

-ندیدم..

از جا بلند شد و اومد کشو رو باز کرد...داشتم بهش نگاه می کردم که سرشو آورد بالا...حدود شصت هفتاد سانت و یا شاید یه متر باهم فاصله داشتیم..فکر می کردم الان میگه چرا داشتی نگاه می کردی و اینا..اما اون بی توجه به نگاه خیره ی من گفت:

-افتادن پشت کشو حتما...خودم گذاشتمشون توی کشو...

romangram.com | @romangram_com