#فقط_من_فقط_تو_پارت_61
- چند ميشه؟!
- بيست تومن
- چه خبره؟! پونزده بيشتر نمي دم
- نميشه خانوم راه نداره
منم كه اصولا به حرف اين جور ادما اهميت نمي دم پونزده تومن گذاشتم و دست الهه رو كشيدم و رفتم تو كوچه. به حرفاي راننده هم اهميت ندادم. تو همين فكرا بودم كه صداي بوق ماشين مهراب رو شنيدم.
- اوي شيدا كجايي؟!
- به تو چه؟
- خيله خب بابا پاچه نگير بيا بالا
در عقب رو باز كردم و الهه رو هل دادم داخل. الهه خيلي تعججب كرده بود. اخ اخ اخ يادم رفته بود بهش بگم با مهراب مي ريم كلا الهه خيلي از مهراب خوشش نمياد حالا هم كه هيچي بهش نگفتم ديگه بدتر خدا به خير بگذرونه ديگه ولم ي كنه.
تا وقت رسيدن هيچ كدوم هيچي نگفتن كلا اين دو تا از هم خوششون نميومد. وقتي رسيديم جلوي كافي شاپ مهراب اون گاراژش رو باز مرد و گفت:
- رسيديم شيدا
- كور نيستم مي بينم
romangram.com | @romangram_com