#فقط_من_فقط_تو_پارت_213

این و گفتم ولی به شدت دلم می خواست از لای انگشتهام نگاهش کنم. هنوزم هیکلش وقتی کنار استخر ب*غ*لم کرده بود و بعدم بردم تو اتاقش یادمه. خوب چیزی بود.

تو همین فکرها بودم که صدای آرتین و از نزدیکم شنیدم.

-: تموم شد. دستتو بردار.

ترسیدم. سریع خودمو کشیدم کنار. برگشتم دیدم یه نایلون دستشه نشسته کنار من. این پسره چقده امروز نایلون داره. هر بار می بینمش یه نایلون دستشه.

آرتین نشست کنارمو به پام و دامنم نگاه کرد. سرشو بلند کرد و نگاهم کرد و گفت: اجازه می دی؟؟؟؟

گیج پرسیدم: اجازه چی؟؟؟؟

یه لبخند کوچیک زد و گفت: می خوام زخم پاتو زد عفونی کنم و ببندم. اجازه می دی؟؟؟

با دست به دامنم اشاره کرد. منظورشو فهمیدم. پای سالمم و جمع کردم. اما خوب بازم باید دامنم و می زدم بالا تا برسه به زانوم حداقل یه پامو می دید نه هر دورو اینم غنيمت بود.

بهش نگاه کردم. فعلا" باید بش اعتماد می کردم. تنها کسیه که تو این شهر و کشور غریب می شناسم. تنها پناهم اینجاست.

تو چشمهاش هیچی جز کمک نبود. هیچ حس بدی توش نبود. آروم سرمو به نشونه موافقت تکون دادم. آروم دستشو پیش آورد و دامنمو یه دوسانت از رو پام بلند کرد و آروم آروم جمعش کرد تا یه زره بالای زانو جوری که کامل قسمت زخمی پام پیدا بود.

چشمم بهش بود. به هیچ جا غیر زانوی زخمیم نگاه نمی کرد. هنوز زخم پام تازه بود. دستشو برد زیر زانومو یکم بلندش کرد. آخم در اومد.

بهم نگاه کرد. یه اخم کوچیک داشت. ناراحت و متاسف گفت: ببخشید ولی ورم کرده و کوفته شده ولی خدا رو شکر چیز دیگه ای نیست. یکم تحمل کن تا تمیزش کنم.

romangram.com | @romangram_com