#فقط_من_فقط_تو_پارت_196


هنوزم با یاد آوریش تنم گرم میشه. مور مورم میشه.

التماساش به خدا. تشکرش از خدا. شیدای من ... عزیزم ... ب*غ*لش .. به آ*غ*و*ش کشیدن سرم ... اشکش ....

برق نگاهش تو مغازه وقتای من وبا لباس انتخابیش دید. گوشی خریدنش. به فکرم بودناش .

مثل پسر بچه ها ذوق کردناش .... خوابیدن معصومش رو مبل .... درد و دلمون رو پشت بوم ... چاقو خوردنش ... اشک ریختنم ... نفس تنگیم با دیدن بازوی خونیش ... بی اختیار اشک ریختنم .... چشمهای خندونش و لبخند محوش رو لبش بعد از دیدن اشکام ...

خرید امروزمون .... لباسهایی که براش انتخاب کرده بودم .... کادو خریدن برای نیما ....

به فکر بودنش ... موقعیت شناسیش ... کنترل بالاش ... مهربونیش ... نگاهش ... صداش .... صداش ....

حالا هم آهنگش ....

می خواستم نگاهمو ازش بگیرم اما نمی شد. چشمهام قفل شده بود به طومار نگاهش ... به حرفهایی که همه رو تو نگاهش جمع کرده بود و مثل تیر به سمتم پرتاب می کرد.

اما نمی فهمیدم. نه حرفهاشو نه احساسشو. نمی تونستم درک کنم. تا میومدم به خودم امیدواری بدم که ممکنه آرتین واقعا" حسی بهم داشته باشه سریع یادم می افتاد که اون پسر رئیسمه. که از هم فاصله دارم. که محاله اون بتونه به من فکر کنه.

نگاهش دیگه سر نبود. دیگه یخ نبود. تو زندگیم سوزاننده تر از نگاه الان آرتین ندیده بودم.

اما ...


romangram.com | @romangram_com