#فقط_من_فقط_تو_پارت_135

بهش قول دادم یه چیز خوب براش می گیرم. کلی ذوق کر. بعد چند دقیقه که نه تنها دلتنگیمو برطرف نکرد بلکه دلتنگترمم کرد گوشی و قطع کردم.

نفسمو به صورت فوت دادم بیرون. بازم شنیدنم صداشون بهتر از نشنیدن بود.

رفتم رو تخت دراز کشیدم. گوشیم هنوز تو دستم بود. چه گوشیی هم هست. صفحه لمسی. بزار ببینم چه امکاناتی داره.

کلی تو سرک کشیدم. گوشی خیل خوبی بود. کلی هم برنامه داشت. به خودم بود شاید تا 10 سال دیگه ام از این گوشیها نم یخریدم چون پولشو نداشتم.

دستم خورد و رفتم تو دفترچه تلفن. چشمهام از تعجب باز شد. وا اینجا که دو تا شماره نوشته.

یعنی قبلا" کسی از این گوشی استفاده کرده؟؟؟

به شماره ها یه نگاه کردم. یکیش شماره یه خط ترکی بود یکی هم شماره موبایل برای ایران، تهران.

ابروم رفت بالا. یعنی این شماره آرتینه؟ خوب چرا شماره ایرانشم نوشته؟؟؟؟

خیلی خوابم می برد فکر اینکه منظور آرتین از این کارش چی بودم نزاشت برای رضای خدا یک ثانیه چشمهام رو هم بیوفته.

نفهمیدم چقدر فکر کردم اما وقتی به خودم اومدم که دیدم یه دو سه ساعتی گذشته. خسته پوفی کردم.

نیاز به آرامش اعصاب داشتم. یادم اومد این هتل استخر داره.

سه چهار ماهي مي شد كه استخر نرفته بودم.

romangram.com | @romangram_com