#فقط_من_فقط_تو_پارت_107
چی؟؟؟؟؟؟بابام چرا این حرفو زده؟ای خدا... آرتین:
حرفو عوض کردم و گفتم:
-خیلی ممنون..فعلا
اونم که حس کرد نمی خوام حرف بزنم خداحافظی کرد..اعصابم خیلی خورد بود...شیدا یه گوشه ایستاده بود...یه لحظه..فقط یه لحظه دلم براش سوخت..مثه این بچه مظلوما ایستاده بود...
داخل هتل رو بهش گفتم:
-طول میکشه تا اتاق ها رو بدن...میخوای بشین اینجا روی مبل تا من بیام..
اونم اول از لحن مهربونم تعجب کرد و خواست گارد بگیره که سریع تر رفتم و بهش مجال حرف زدن ندارم...یهبار هم که من اومدم یه جمله رو بدون نیش بیان کنم خودش نخواست...
بعد از نیم ساعت بالاخره کارتا رو بهم دادن و منم به شیدا اشاره کردم تا بیاد..اونم مثل همون بچه مظلومه به سمتم اومد و با هم به سمت آسانسور رفتیم..
بالا که رسیدیم خواستم یکم اذیتش کنم برای همین کارتو به دستش دادم و گفتم:
-بیا این کارت اتاقت..بلدی که چطور استفاده کنی؟
دره اتاقش رو باز کرد و گفت:
-جواب ابلهان خاموشیست..
romangram.com | @romangram_com