#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_34


باحالت محوگنگی گفتم:زنداداش!

کیمیا:بچه داشت پادشاهی میکرد،خخخ

السا:راسییی!مهباکوش؟

کیمیاهمونجورکه ناخونشوفوت میکردگفت:

باسیاوش دعواش شد،زدن به تیپ وتاپ هم،گفت ک نمیاد!

السا:چرادعواکفیدن؟

کیمیا:چمدونم،میگفت سرلباس!

السا:یعنی نمیذاره اون لباسه روبپوشه؟

کیمیا:نه دیگ،ولی دوتایی میترکونیم،پوووف معلوم نی چه غلطی میخوان بکنن که..

_پووف

آرایشگر:خب عروسک خانم،تموم شد،تابه حال همچین عروس ماهی ندیده بودم..

زیرلب تشکری کردم..بالاخره اجازه پیداکردم صورتموتوآینه ببینم..

واییی چه خوشگل شدم!

تواین یه هفته افکارم خیلی پریشون بود،فک کنم سه یاچهارکیلولاغرشده بودم،صورتم به زردی میزد

موهام بالای سرم جمع شده بود،لباس عروسم فوق العاده زیبابودویقه دلبری داشت..

باصدای السا دست ازبررسی خودم برداشتم..

السا:داداشم اوومدد؛هوووورااا

romangram.com | @romangram_com