#عشق_در_قلمرو_من_پارت_90


انقدر فکر و خیال کردم که نمیدونم چه طوری خوابم برد.

......

با تکون های دستی چشمام رو باز کردم که ناتان رو دیدم.

بغلش کردم و گفتم

-داداشی ؟

-‌جانم ؟

-خواب مامان و بابا رو دیدم.

منو از خودش جدا کرد و به وضوح اشک های حلقه زده تو چشمش نمایان شد.

آروم گفتم

-مامان نگرانت بود ، می گفت من مراقبت باشم.

هوای دله هر دومون گرفته شد.


romangram.com | @romangram_com