#عشق_در_قلمرو_من_پارت_76


-البته خون آشامم هست.

آرن با این حرفم دستش رو سریع بیرون کشید.

به سمتم اومد وکنارم ایستاد ؛ آروم دمه گوشم گفت

-یه وقت منو نخوره.

از حرفش لبخندی روی لبم نشست.

صدای ماکان از پشت سرمون اومد که گفت

-نترس نمی خورمت.

آرن از ترس پرید و با حرص برگشت .

-برای چی به حرف های من گوش میدی ؟

-دوست دارم.

-غلط میکنی.


romangram.com | @romangram_com