#عشق_در_قلمرو_من_پارت_46


-خودت می فهمی

-چشم الان میام.

گوشی رو روی میز گذاشتم و با تکیه به میز از روی صندلی بلند شدم.

آروم آروم با کمک گرفتن از دیوار به حیاط رسیدم.

کتفم حسابی درد می کرد و به خاطر خونی که ازم رفته بود سر گیجه گرفته بودم.

دستم رو کتفم گذاشتم و با فشار سعی کردم خون ریزی رو بند بیارم.

گرگ سیاهی به سمتم دوید و نرسیده بهم تبدیل به نریمان شد.

احترام گذاشت و با اشاره ی سرم گفتم آزاده.

شیفت دادم و به سمت کلبه ی وریا دویدم.

نریمان پشتم میومد.

این یه احترام به آلفا بود ، وگرنه اون قطعا می تونست با سرعت بیشتری بدوه.


romangram.com | @romangram_com