#عشق_در_قلمرو_من_پارت_193

با صدای وحشتناکه شیشه چشمام رو باز کردم که نگاهم به گرگی قهوه ای سوخته افتاد.

از جام بلند شدم و جلوش ایستادم.

کسی حق نداشت به نوازم نگاه چپ بندازه.

با خشم گفتم

-تو کی هستی و اینجا چی کار میکنی ؟

بدون اینکه چیزی بگه به سمتم حمله کرد.

سریع شیفت دادم و باهم در افتادیم.

معلوم بود خیلی قویه و منه تازه کار از پسش بر نمیومدم.

دندون هاش رو توی دستم فرو کرد که زوزه ای دردناک کشیدم و از ته دلم گرگ نواز رو صدا کردم.

دوباره به سمتم حمله کرد و تمام بدنم رو گاز گرفت.

تنها کاری که ازم بر میومد و التماس و کمک خواستن از نواز بی هوش بود.

لحظه ی اخر می خواست به قلبم حمله کنه که روی زمین افتاد .

romangram.com | @romangram_com