#عشق_در_قلمرو_من_پارت_174


لب های زیبا و سرخش حالا رنگ گچ بود و مژه های بلندش سخاوتمندانه در هم پیچیده بود.

کنارش رو صندلی نشستم.

ضربان قلبم روی هزار بود و دستام می لرزید.

قطره اشکی از چشمام پایین ریخت.

دسته تیکه پاره شده اش رو توی دستم گرفتم و به لب هام نزدیک کردم.

بوسه ای روی دست های زخمیش که مصوبش من بودم زدم و آروم روبهش گفتم

-نوازم ؟ چرا چشمات رو بستی ؟ دلت میاد من ناراحت بشم ؟ دلت میاد این عاشقه بیچاره رو در به در کنی ؟

اشک از چشمام رو دستش افتاد و بعد روی تخت نشست.

جیگرم پاره پاره بود از دیدنه عشقم رو این تخت .

از فکر اینکه کسی بخواد به نواز دست بزنه دیوونه شدم.

اشک هام رو پاک کردم و گفتم


romangram.com | @romangram_com