#عشق_در_قلمرو_من_پارت_118
قدمی جلو برداشتم که استریگو جلوی چشمام ظاهر شد و گفت
-داری درخواست جنگ میدی ؟ اونم دوتایی ؟ جنگیدن با شما فوق العاده اس آلفای جذاب و زیبا .
از خشم غریدم و به سمتش حمله کردم اما کسی روبهرروم نبود.
نواز تمرکز کن ؛ به خاطر آرن ، به خاطر یاس.
چشمام رو بستم و سعی کردم تمرکز کنم.
چشمام رو باز کردم که صدای حرکتش رو پشته سرم شنیدم.
سریع به همون سمت پریدم که روش افتادم.
گردنبندی که مامان بهم داده بود نقره بود .
تا خواستم توی قلبش فرو کنم با پاهاش من رو به سمته دیوار پرت کرد.
با قدرت به دیوار خوردم و روی زمین افتادم .
دیوار از برخوردم فرو رفته بود اما بازم تسلیم نشدم.
romangram.com | @romangram_com