#عشق_در_قلمرو_من_پارت_105
سریع به سمتش رفتم و شیطونیم دوباره گل کرد.
با لحن آلفاییم داد زدم
-پـــــاشو ناتان.
چنان پرید هوا که فکر کنم فنره تخت شکست.
با ترس روبهم گفت
-چ..چی شده رئیس ؟
با اخم تصنعی گفتم
-چرا انقدر می خوابی ؟ سره ظهره بلند شو.
با هول از روی تخت بلند شد و با ترس گفت
-چشم.
از اتاقش بیرون زدم و به سمته اتاقه خودم رفتم.
لباس هام رو بایه سارافون مشکی گشاد که عکس اسکلت روش بود با شلوار راسته عوض کردم و موهام رو بستم.
romangram.com | @romangram_com