#عشق_مخفی_پارت_37
عکس مامانمو بغل کردم انقد هق زدم تا خوابم برد .
ساعت نمیدونم چند بود که از خواب بیدار شدمو ساعتو دیدم 7
رفتم سرویس بهداشتی
بعد کارای لازم اومدم بیرون
خوابم میومد رفتم سمت تخت که واسه گوشیم یه پیام اومد باز کردم دیدم ستاره است نوشته:
ادرینا جمعه تولداناهیتا دعوتی میای
نوشتم: نمیدونم ببینم بابا اجازه داد میام
بعدشم
غروب بیا اینجا حوصلم سر رفته
من بخوابم باز
بابای میبینمت قوقول
ارسال کردمو خوابیدم
*****
داشت چشام میرفت رو هم که در زدن با گفتن بفرمایید یاسی خانوم وارد شد
اومد سینی صبحونه رو گذاشت رو پا تختیم و گفت :دخترم بخدا نمیخواستم اشک بریزی به جان عزیز دور دونم که زیر خروار خروار خاکه نمیخواستم ببخش منو دخترم که گریه کردی!
وای اصلا نمیتونستم گریه اشو ببینم بعد مادرم اون منو بغل کرد شبا
اون شیر بهم داد(شیر خشک)
اون باهام بازی کرد حوصلم سر نره
چطوری نبخشمش؟
romangram.com | @romangram_com