#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_23
+Oh.yes madem.
-بله.
رسیدیم به میز.همگی نشستیم اماده بازجویی بودم.اول بهناز شروع کرد.
بهناز+ببینم اونارو دیدی الناز؟همونایی بودن که اون روز دیدیمشون.
-اره خودشون بودن
بهی+خیلی بدجوووور اونموقع نگات میکردا😁
-خخخ اره خودم متوجه شدم
مهرناز+ببینم الی چرا اون موقع اون اتفاق افتاد؟اون پسره از کجا پیداش شد؟
-من با شهاب رفتم دشوویی بعدکه اومدم بیرون اونو جلو در دیدم.چرت وپرت میگفت.منم داد زدم که اونم منومحکم چسبوند به دیوار و بعدشم دستامو گرفت که باعث شد هیچکاری نتونم بکنم.بعدم که......
ساناز+بعله.اقا خوشگله اومدونجاتت داد بعدشم که توبغل فرهادجووون😍بودی.ببینم الی توکه این فرهادو داری پس بیخیال دیگه همینو بچسب.بدجووور بغلت کرده بوداا.از من گفتن بود
-نخیر سانی جوون.اون فقط مث داداشم میمونه.همینو بس
ساناز+داداش کشکه
-نه اتفاقا فرهادفقط برام مث داداشمه.اونم به من به چشم خواهرنگا میکنه.دیگه درمورد موضوع فرهاد بحث نکن.همین که گفتم
بهناز+خووووووب النازجون چیشد که جنتلمن اومدنجاتت؟
romangram.com | @romangram_com