#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_17
- و منم پیتزا...
بسیار خوب نیم ساعت دیگه ...
الی:باشه مشکلی ندا ره. فقط میشه بگی دسشویی کجاس؟
شهاب: اره حتما دنبالم بیا.
- باشه.بچه ها من برم😁
سانی: اوکی
تا بلند شدم دیدم چهارتا پسر خوشگل و جیگــــــــــــر دارن میان سمت ما...فرهادم باهاشون بود .یکم که بیش تر دقت کردم یه چیزی یادم اومد.یکی ازون پسرا رو من قبل دیده بودم.اون چشای عسلی که زیر نور میدرخشید برام آشنام .اومممممم اهاااا یادم اومد این همون دیواریه که یه دفعه تو دانشگاه بهش خوردم.واااااو چه تیپے😳...
یه تیشرت تنگ آبی تنش بود با یه کت مشکی ساده...با لوار تنگ سیاه.
شهاب: ایناهم که اینجان.
- شهاب ایناکین؟
+ایما رفقای منو فرهادن.همیشه میان.مث شما از دوستان ویژه اند واسه همین اینجان...
ای بخشکی شانس.اگه شانس داشتم اسمم شمسی خانوم بود .بــــــــــــــــه رسیدن به ما همشون از دم بدنای ورزشکاری داشتناااااا...
- خو به تو چه?
+ پپپپپپرو
romangram.com | @romangram_com