#دختر شیطون_پارت_55
پوزخند زد و گفت .
- اونوقت چرا تو نمیخوابی ؟
بی خیال شونه بالا انداختمو گفتم :
- هر جور راحتی. الان میرم اتاق ترلان . برامم مهم نیست کتی جون ببینتم یانه .
نقشه ی توعه نه من ...
با حرص گفت
- تهدیدم میکنی ؟؟
- نه . هشدار دادم .
یکم برزخی نگام کرد و منم که خسسستههه ! یه دست لباس برداشتمو رفتم قسمتی که باید حموم باشه .
بزار فک کنه فوقش میرم اتاق ترلان بزار بفهمه پسرش لاف زده .. به من چه !
از در حموم که رفتم بیرون لبخند خبیثی نشست رو ل*ب*م ..!
آخیییی. رفته بود رو کاناپه و با حرص نگام میکرد .
منم یه لبخند ناز زدم که یه ابروشو انداخت بالا . یه دفعه دلم قیلی ویلی رفت !
خیلی جذاب بود لامصب !!!
رفتمو راحت خودمو پرت کردم رو تخت . لباسمم که بلیز استین سه ربع بود با شلوار بلند... باز نبود .
خیلی شیک چشمامو گذاشتم روهم و نفهمیدم کی بیهوش شدم ...
والا ... آدم باید سیاست داشته باشه ...
به زور یکم لای چشمامو باز کردم .
احساس خفگی میکردم . انگار قنداقم کردن !!
با یکم توجه ریز و حساب سر انگشتی تو حالت خواب و بیداری دریافتم که شدم عین ساندویچ پتو !!!
لحاف ارسام عین بانداژ پیچیده بود دورم . بس غلط خوردم ..
وای خوبه آه آرسام شلوارمو نگرفت خفه شم بمیرم ..
به زور خودمو کشیدم بیرون و اتاقو از نظر گذروندم .
ساعتو که دیدم همچین از ته دل لبخند زدم که فکر کنم سی و دوتا دندونم قشنگ معلوم شد.
ساعت هشت و نیم بود .
والا . سحر خیز تر از من دیده کسی؟
به این لحاف قسم ندیده
یکم کش و قوسی به بدنم دادم و پر انرژی صاف نشستم رو تخت .
امروز کاملا معلوم بود ازون روزایی میشه که کلی آتیش میسوزونم.
داشتم فکر میکردم اول اشک کیو دربیارم که دوستان چشمتون روز بد نبینه !!
جلوم یه صحنه دیدم خفن ...
جیگر . باقلوا. لواشششک . اصلا نابوووود .
آخه بگو لامصب نگفتم اون سیکس پکارو بپوشون من جنبه ندارم .. ؟
@romangram_com